یاسمین زهرایاسمین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
ماه سمینماه سمین، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

یاسمین مامانی وبابایی

خواهرانه

سوم خرداد 96 گاهی وقتها یاسمین خانوم میخواد که ابجی کوچولوش رو بغل کنه.           فسقلی ها در تولد نسیم جون     یاسمین طلا اماده رفتن به جشن دندونی محیا کوچولو   ...
4 خرداد 1396

عکاسی انالوگ

پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ماه.بعد از چندین سال هوس کردیم با دوربین انالوگ عکاسی کنیم.رفتیم سراغ دوربین اونم روی پشت بام و بعد هم به سرعت خرید یه باتری و یه حلقه فیلم وبعدش هم زدیم به طبیعت زیبای ناهارخوران. خییلی خوش گذشت .هم گردش و هم عکاسی انالوگ   وروجگای ما هم خوب بودن و همکاری کردن.       دختر طلا خودش هم همه جا دوربین قدیمیه منو به دوش میکشه   ...
4 خرداد 1396

ماه سمین قشنگم پنج ماهگیت مبارک

فردا هفتم اردیبهشت 96 . و دختر کوچولو رو  که چهار ماهش تمام شده باید ببریم برای واکسن زدن.ان شاالله که خوب و اروم باشه ووروجک من . یاسمین خانم هم خواسته که بیدارش کنیم که با ابجی جونش همراه بشه.           ...
7 ارديبهشت 1396

اردیبهشت

دوم اردیبهشت 96 روزی که رفتیم تا گوش ماه سمین رو سوراخ کنیم.و به خاطر شلوغ بودن مطب تصمیم گرفتیم یه دوری در پاساز افتاب بزنیم. یاسمین جونم هم اولش خیلی راضی و  خوشحال شد اما از اونجایی که خیلی علاقه داره به این برگه های تبلیغاتی که جلو پاساز پخش میکردن . کلا پاساز رو گذاشت رو سرش انقدر گریه کرد که خودم باید بگیرم .و ما مجدد برگشتیم تا ....       اینم از گوش های دخملی ...
7 ارديبهشت 1396

ابجی ام ماه سمین

اتفاق خیلی خیلی قشنگ که تو سال 95 افتاد به دنیا امدن یه نی نی خوشگل یه ابجی تپلی برای یاسمین زهرای ما بود. هفتم دی ماه 95 یه فرشته کوچولو به جمع سه نفره ما اضافه شد و یاسمین که در ماههای اخر بارداری مامانی ارتباط خودش رو با نی نی جدید شزوع کرده بود با ورود ماه سمین قشنگمون به خونه کلی ذوق میکرد. ماه سمین در بیمارستان   یه شبی که مامانی تو بیمارستان بود.دلش یه ذره شده بود برا یکی یه دونه.خیلی دوست داشتم که زودتر برگردم خونه اونم با یه ابجی خوشگل برا یاسی.نمیدونستم چه عکس العملی داره. با ورود ما به حیاط خونه در یک روز  زیبای بارانی .صحنه هایی که هیچ وقت از یادم نمیره همه منتظر ماه سمین قشنگ بودن.همه چشم به را...
29 فروردين 1396

گردش در باغ

باغ هم از جاهایی که یاسمین عاشق رفتن به اونجاست.کافیه که بابا عبدل یا عزیزش بگن که بریم باغ .دیگه هیچ کس جلودارش نیست.از وقتی که استخر بزرگی زدن نمیخوام که تنها بره به اونجا.با همه خستگی و خواب الودگی که داشتم باهاش همراه شدم .روز خوبی رو گذروندیم در باغ زیبایی که بابا خیلی براش زحمت میکشه.         ...
29 فروردين 1396

اتلیه 96

بعد ازظهر پنچشنبه همون شبی که به مناسبت جشن تولد علی جون همه خونه عمه ای جمع بودن مامانی وقت اتلیه داشته برای گل دخترا.اولین اتلیه تو سال 96 و اما از دست یاسمین خانوم تا میتانست اتیش سوزوند و اذیت کرد .اما با همه بازیگوشیهاش همکاری هم کرد تا خاله فاطمه اتلیه چند تا عکس توپ گرفتن و حسابی هم خسته شدن.   در عوض ماه سمین خوب و اروم بود و فقط موقع گرفتن این عکس موهای ابجیش رو میکشید       و مثل همیشه وقتی برگشتیم خونه یاسمین ماشالله پر انرزی به تولد رفت و مامانی بعد از استراحت با دختر کوچولوش رفتن و کلی هم خوش گذشت. دختر قشنگم یا همش میرقصید و یا  از انجایی که عاشق عکسه روی مبل میرفت...
29 فروردين 1396

تور المان های نوروز96

یازدهم فروردین 96 بابایی دوست داشت که دخملی ها رو ببره به یه گردش دو ساعته.و  گرفتن عکس یادگاری با المانهای نوروزی در سطح شهر.که یکی از اونا که فامیل دور و عشق یاسمین جونم بود.و  هنوز هم که اخرای فروردین هستیم هر وقت که به پل ترمینال میرسیم میگه که هنوز فامیل دور نشسته منتظر ... و یاسمین هم که عاشق عکس انداختنه کلی ذوق میکرد و مامانی و ماه سمین از توی ماشین این صحنه ها رو نگاه میکردن.           و اتفاق قشنگ دیگه امروز این بود که فهمیدیم عسل خاله سید محمد از مسافرت برگشته و از بابایی خواستیم که ما رو به دیدنشون ببره .و اونجا هم حسابی بازیگوشی کردن &nbs...
29 فروردين 1396