یاسمین زهرایاسمین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
ماه سمینماه سمین، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

یاسمین مامانی وبابایی

جشن ده روزهگی

ماه رمضان تمام شده بود و مامانیش و بابایی تصمیم گرفتن برا ی گل دخملی شون جشن بگیرند  و بعد از کلی بالا و پایین کردن مقدمات مهمونی خیلی سریع انجام شد و 21 مرداد ماه وقتی که یاسمینم 37 روزه بو د جشنی برگزار شد و همه دوست و اشنا و فامیل دعوت شدن. فردای عید فطر که تعطیل هم بود سه تایی رفتیم عکاسی تا برای کارت دعوت از یکی یه دونه عکس بگیریم. مامانی خیلی دوست داشت که زودتر از اینا برای جشن دخملی تزییناتی رو اماده کنه اما بنا به دلایلی و اینکه جشنی که قرار بود جمعه گرفته بشه به فردای تعطیلات عید فطر یعنی همون دوشنبه تغییر کرد اما باز هم بابایی یه سری چیزها رو اماده کرد و وقتی یاسمین  رو به مادر جون سپرده و به سالن جشن رفتن تا ک...
25 ارديبهشت 1393

از تولد تا ده ماهگی(مراسم ده روزگی)

یاسمین ما بزرگ و بزرگ تر شد تا به ده روزگی رسید و حالا باید طبق رسم و رسوماتی به حموم می بردنش پس 24 تیر ماه عزیز جونیش اونو به حموم برد و بلور بلور شد. و همه خاله جوناش و دایی و عمه جونی و عمو جمع شدن و افطار دور هم بودیم  و خیلی خیلی زحمت کشیدن و هدایایی برای دخترمون اوردن.                                         ...
24 ارديبهشت 1393

روزت مبارک(پدرم)

بابایی مهربونم ،دو تا پدر جونی روزتان مبارک. سال قبل یه همچین روزی یاسیمین هنوز به دنیا نیومده بود و با توجه به شرایطی که مامانیش داشت نمی تونست برای خرید به بازار بره.و فقط با یه نوشته از طرف دختری به بابایی روزش رو تبریک گفته . حالا هم که اونقدر بازیگوش شده که نگو. الانم که من میتونم بنویسم با طاها جونی مشغول بازیه.  ...
23 ارديبهشت 1393

اولین ها

امروز یاسمین برای چند ثانیه روی پای خودش ایستاد.دخملی دیگه کم کم داره را می افته.گفتم که هر چیزی که کمی ارتفاع داره رو میگیره تا بلند شه اما امروز دیگه ایستاد . و وقتی هم که امروز مامانیش تو اشپز خونه بود خیلی سریع از یک پله ای که روبروش بود بالا امد و خودش رو به مامانیش رساند.
19 ارديبهشت 1393

تولد

یه ماهی مونده بود به موقعی که طبق نظر پزشک منتظر تولد دخملی بودیم.نزدیک ماه رمضان بود و بابا جونش مرخصی گرفته تا تو کارای خونه کمک کنه که ساعت هفت صبح با صدای جیغ مامانیش از خواب پریده و راهی بیمارستان شدیم. و یاسمین خانم به دنیا اومد. و این اولین عکس یاسمین هست دقایق اول تولد وقتی که اوردنش تا بابا جونی ببینتش. ...
15 ارديبهشت 1393