یاسمین زهرایاسمین زهرا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره
ماه سمینماه سمین، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

یاسمین مامانی وبابایی

اتلیه 3

دوشنبه چهاردهم مهر ماه 93  وقتی که دختر قشنگ کوچولوی ما پانزده ماهه شد به اتلیه رفتیم تا عکسهای خوشکلی ازش بگیریم . یکی یه دونه مثل همیشه اولش خوب اما کم کم بی طاقت شد و زد زیر گریه.   ​               ...
16 بهمن 1393

هندونه گاز زده وتاج اناری

یلدای 93 بلندترین شب سال هم برای دو تا وروجکای ما خاطره انگیز بود . همگی خونه مادر جون و پدر جون دور هم بودیم. ومامانی از قبل برای یکی یه دونه ها هندونه گاز زده و تاج انار درست کرده بود .               خاله مهدیس هم مثل همیشه کلی چیزای خوشمزه درست کرده بود. حلوا گردویی رولتی پشت زیک شیرینی کنجدی   ان شاالله شب یلدا و همه روز و شبها برای همه نی نی ها و همچنین یکی یه دونه های ما لحظاتی شاد وسلامتی در کنار بزرگترهای عزیز و مهربان و پدر مادر هاشون باشه. و سالیان سال این شب رو به همراه عزیزانمان به شادی بگذرانیم. آمین. ...
15 بهمن 1393

هجده ماهگیت مبارک مانه نه ای من

دختر طلا هجده ماهه شده. فردا نفس مامانی باید واکسن هجده ماهگیشو بزنه. ایشالله که راحت راحت باشه برا نازدار مامان . نبینه مامان اشکاشو. خدایا کمک کن به دخترم و به همه نی نیها.  به همراه باباجون دختری رو برای واکسن به بهداشت بردیم .وقتی به دستای نازش واکسن زدن یه کوچولو گریه کرد .و به پاهای دخترم هم .همین که داشت میگفت زنبوره میگه ززززززززز  جیغ بلندی کشید و حتی بابایی که بیرون منتظرمون بود صداش رو شنید اما خیلی زود اروم شد. ما هم وقتی دیدیم همه چی ارومه دخترمون رو به ددر بردیم. این بار به کوه رفتیم برای برف باری کردن یکی یه دونه.که امروز یعنی پانزدهم دی ماه یک سال ونیمه شده بود. در ارتفاعات  ...
15 دی 1393

حضور یاسمین و سید محمد در جشنواره

                                          لطفا به کد 114. 115 رای دهید جمعه دوازدهم دی ماه آخرین مهلت شرکت در جشنواره نی نی وبلاگ بود .ومامانی دقیقه نود تصمیم گرفت که دخملی و پسری هم شرکت کنند.پس خیلی سریع یک کلاه خوشکل با لوگوی نی نی وبلاگ درست کرد و به خونه عسلک رفتیم و به هر سختی بود چند تا عکس خوشکل انداختیم. و اما نتایج مسابقه... مامانیها به محض دیدن کد عکس به جمع کردن رای پرداختن .و از ساعت پنج  جمع...
13 دی 1393

تور نیمروزی ساحل نوردی

سه شنبه هجدهم آذر ماه گردش نیم روزی ما به بندر ترکمن یه بار دیگه برای یاسمین کوچولوی ما خاطره انگیز شد . با بابایی برای صرف ناهار از خونه امدیم بیرون .و بابا جون به سمت کردکوی حرکت کرد و از اشپز خانه مرکزی ناهار تهیه کرد و پیشنهاد جنگل و دریا رو داد و ما دریا رو انتخاب کردیم . به سمت دریای ترکمن رفتیم وبعد از بیست  دقیقه شاید هم کمتر به مقصد رسیدیم . این خیلی برای من فو ق العاده است که با طی کردن کمترین زمان و مسیری کوتاه به طبیعتی زیبا میرسیم . به کوه .به جنگل زیبای پاییزی .به دریای آبی وهم چنین به کویر در کنار ساحل چند شتر بودن که یاسمین از دیدن انها به وجد امده بود (البته مامانیش هم همینطور)ما ترجیح دادیم خطر کرده و...
18 آذر 1393

برگ ریزان 3/9/93

دوشنبه سوم آذر ماه جنگل قرق  ساعت هشت  صبح بابایی آمد و گفت حاضر شید بریم بیرون نمیدونستیم که بابایی کجا میخواد ببره مارو . از شهر که خارج شد و بعد از بیست دقیقه ای به جنگل زیبای قرق رسیدیم. هر چند یاسمین اصلا نمی ایستاد تا یه عکس خوب ازش بگیریم همش دوست داشت توی برگها راه بره . یکی یه دونه کلی هم با آهو ها حرف میزد و صداشون میکرد .         ...
11 آذر 1393

آتلیه 2

با تاخیر چند ماهه  30 فروردین 93 آخرین روزهای فروردین ماه بود .حالا دیگه شیرین عسل ما خوب خوب میتونست بشینه و تند و تند چهار دست و پا بره . ومامانی و بابایی یکی یه دونه رو بردن آتلیه دوست مامانی تا عکسای خوشگلی ازش بگیرن.             ...
6 آذر 1393

یاسمین زهرا و جشن بادبادکها

جمعه 30 آبان 93 بابایی جونی از شب قبل پیشنهاد داد که فردا هفت صبح میریم النگدره برای دیدن پاییز برگ ریز. اما از اونجایی که مامانی و دخملی معمولا تا ظهر میخوابند تنبلی کرده و خواب ناز رو به پاییزی زیبا ترجیح دادیم. نزدیکای ظهر بابا جونی که عاشق یکی یه دونست کلی بادکنک تهیه کرد تا برای حضور یاسمین در جشن بادبادکها آماده کنه. و ساعت دو به همراه عزیز .خاله مهدیس عمه و مهشید و  طاها پسر  رفتیم به محل جشن. دختر بابا خیلی خیلی ذوق میکرد .این طرف و اون طرف می دوید و با دوستاش بازی میکرد.      یاسمین .مهدیا .ضحی     و بعد هم رفتیم خونه پدر جون مادر جونشون و دخملی و عسلک حسا...
1 آذر 1393