یاسمین مامانی وبابایی

آب بازی اول مرداد ماه سال 96 امروز شش سال از یکی شدن مامانی و بابایی گذشته.وارد ماه هفتم شدیم دیشب یه جشن کوچولو و چهار نفره گرفتیم با یاسمین قشنگم که به تازگی پنج ساله شده.و ماه قشنگ زندگیمون که هشت ماه هستش. بابایی چند روزی رو مرخصی گرفتن تا چهارتایی بریم ماه عسل خوش میگذره با وجود گل دخترا . ره اورد سفر یاسمین عاشق بوق زدن این قطار شدش   عسل خانوم دوست دختر طلا   حسابی اب بازی کردش   ماه سمین خانوم میترسید که خواهری بیفته تو اب.       موتور شارزی بسیار حرفه ای با اینکه اولین تجربش بود     ...

خوشگلهای من در ششمین سالگرد ازدواج مامانی و بابایی...

قشنگای من ...

تفریح و توپ بازی ...

سه شنبه بیستم تیر ماه 96 وقتی که دختر قشنگم پنج روزی بود که وارد پنج سالگی شد. دندونهای قشنگش درد میگیره. بابا جونش هم که طاقت نداره دختر طلا درد بکشه و اذیت بشه اونو به کلینیک دندانپزشکی میبره. خانم دکتر کلی برای یاسمین قشنگم از وسایل دندانپزشکی و توضیح دادن.و بعد با کلی نازم گلم دندونهای دخترمو فلوراید کردن. تا یه جلسه دیگه ببریمش براب عصب کشی .دختر طلا مث یه خانم خوب آروم نشست. و در آخر هم یه جایزه گرفتن از خانم دکتر یاسمین خانوم وقتی منتظر بودن همش دوست داشت نقاشی بکشه.و کتابها رو بگرده ...

این روزها به ماه قشنگم غذا میدم.یه روز سوپ یه روز فرنی. دارم غلیظ ترش میکنم. عالی میخوره. فدای قشنگیهات ...

یاسمین در تولد اوا جوم دختر قشنگ ما خیلی بهانه گیر بود امشب ...

الهی فدات بشم که دندونای خوشگلت درد گرفته. بس که عاشق شکلات.شیرینی هستی بابایی امروز اومدو دختر طلا رو آورده دندانپزشکی. خدا کنه خوبه خوب بشه قربونت برم ...

دختر عزیزم، قشنگم نفس مامان و بابایی. چهار سالگیت مبارک دوستت داریم قشنگ ما...