اینچه برون
پنجشنبه بیست و چهارم فروردین 96.
اخرین روز مرخصی یه هفته ای بابایی.
تصمیم گرفتیم که بریم به کویر و مرز اینچه برون.ماه سمینم خوب و ارام بود شیر میخورد و میخوابید. اما نازدار مامانی یاسمین طلا تا میتونست حرف زد و حرف زد و حرف زد.
درست از شروع حرکت تا مرز و از انجا به گمیشان و بندر ترکمن .عین تمام مسیر رو حرف زد
و در مسیر برگشت هم با اسباب بازی پر سرو صدایی که بابا جونیش خریده بود...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی