سال 97
بعد از مدتها اومدم بنویسم برای گل دخترام. دخترای ناز مامانی بابایی.در حالی که روزهایی پایانی فروردین ماه 97 رو میگذرانیم.
بابا جونی اولین شیفت سال رو رفته.و دخملی هام که خوابن.
خداروشکر سال خوبی رو شروع کردیم.با همه تنش ها واسترس های پایانی سال 96 در رابطه با جابجا شدن به خونه جدید.
اما خوشبختانه بابا جونی مثل همیشه سنگ تمام گذاشت تا به قولهایی که داده بود عمل کنه.
مینویسم از امروز که بعد از مدتها به قولی که به یاسمینم داده بودم عمل کردم.که به شهر مشاغل ببرمش.اولین تفریح که سه تایی رفتیم.
کلی بهشون خوش گذشت .تا اخر شب که دختر طلا خوابش ببره میگفت میخوام برم خانه مشاغل
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی